دانلود رمان وروجك هاي شيطون نودهشتيا
وروجك هاي شيطون
فاطي مقاره كاربر نودهشتيا
۲/۱۲/۹۹
ژانر : طنز، عاشقانه
صفحه آرا: فاطمه السادات هاشمي نسب
طراح جلد: roar
ويراستار: flower.m , nina4011
تعداد صفحه:۲۱۹
تهيه شده در انجمن نودهشتيا
WWW.98IA3.IR
خلاصه:
درباره دختري شيطون و وروجك كه همراه دوستاش اشك همه رو در ميارن بس كه شلوغ هستن و بعد از دادن كنكور به يه شهر ديگه پا ميذارن و راهشون به كل تغيير ميكنه؛ رماني ناب از جنس شيطنت.
مقدمه:
• … بِسمِ اللهِ الرَ رَحمنِ الر رَحيم… •
دوباره به آفتاب سلامي دوباره دادم!
سلام ميكنم به باد؛
به بادبادك و بوسه.
به سكوت و سوال.
و به گلداني
كه خوابِ گلِ هميشه بهار ميبيند!
سلام ميكنم به چراغ.
به چراهاي كودكي
به چالهاي مهربان ِگونهي تو
#يغما گلرويي
آدمك خر نشوي گريه كني
كل دنيا سراب است؛ بخند
آن خدايي كه بزرگش خواندي
به خدا مثل تو تنهاست بخند
?… بِسمِ اللهِ الرَ رَحمنِ الر رَحيم …?
دوباره به آفتاب سلامي دوباره دادم
سلام ميكنم به باد
به بادبادك و بوسه
به سكوت و سوال
و به گلداني
كه خواب گل هميشه بهار ميبيند!
سلام ميكنم به چراغ
به چراهاي كودكي
به چالهاي مهربان ِگونهي تو.
#يغما_گلرويي
«فاطي»
با صداي دادي كه توي خونه پيچيد، برق سه فاز از كلم پريد؛ بلند شدن ناگهانيم باعث شد از روي تخت بيوفتم پايين و بدنم مباركم خورد و خاكشير بشه.
گيج و منگ داشتم به اطراف نگاه ميكردم كه با ديدن مادر گرام به عمق مطلب پي بردم.
مامان همونطور كه دست به كمر ايستاده بود گفت:
_ بچه بلند شو الان مدرست دير ميشه، ميخواي روز اولي دير به مدرسه برسي؟
دستم رو محكم كوبيدم تخت كه از دردش چشمام رو بستم، مامان در حالي كه داشت خندش رو كنترل ميكرد؛ گفت:
_ آخه بچه مگه مجبوري فاز برداري؟ بلند شو آماده شو الان دوستات ميان.
رو به مامان گفتم:
_ چرا براي نماز صبح بيدارم نكردي؛ بلند شم نماز بخونم تا خدا شر اين معلمها رو از سرما كم كنه؟
مامان درحالي كه لبخند خبيثي ميزد، گفت:
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: