دانلود رمان مثل غريبه اي آشنا نودهشتيا
مثل غريبه اي آشنا
كاربر نودهشتياhelia128 هليا
۴/۱۱/۹۹
ژانر : عاشقانه، كمي مبهم
صفحه آرا: فاطمه السادات هاشمي نسب
طراح جلد: _Hadiseh_
ويراستاران: fa.m و fatima و ..pegah.. و loye
تعداد صفحه:۵۲۰
تهيه شده در انجمن نودهشتيا
WWW.98IA3.IR
مقدمه:
صدايش مرا به ساحل گذشته كشاند،
انگار او رفته بود و … من مانده بودم و يك صداي مبهم
صدايش در قلب من گم شد و من، در دل ساحل !
سال هاست او نيست و من هنوز
سرگرم گذشته ي مبهم و ساحل پر نغمه ي خودمانم…
خلاصه ي رمان:
همه چيز از دختري به نام يگانه شروع ميشه.
دختر هفده ساله اي كه در سن پانزده سالگي در اثر يك تصادف ، به خاطر ضربه ي شديد به سرش حافظه ش رو از دست ميده.
به سختي چيزهايي به يادش مياد و خانواده ش رو باور ميكنه.
يك روز، با مردي آشنا ميشه كه از آلمان مياد و به دنبالش، اتفاقاتي مبهم پيش مياد كه او رو كنجكاو ميكنه.
به مرور زمان ، ميتونه چيزهايي از اين آدم بفهمه..اما بيشتر از احساساتش ! اما چقدر..؟
چيز خاصي نميتونستم بفهمم..فقط يه صداي آشنا كه اصلا ملايم نبود و بيشتر مثل جيغ جيغ بود ميشنيدم.غلتي زدم و سرم رو بيشتر توي بالشت فرو كردم.
توي خواب هفت پادشاه سير ميكردم كه مامانم اومد بالاي سرم و صداش رو شنيدم: يگانه ي خوابالو!!من نميفهمم تو چند ساعت بايد بخوابي آخه؟!!؟! پاشو ساعت يازدهه..مثلا مهمون داريما..مگه با تو نيستم؟
مامانم همونطوري حرف ميزد و من هم كه عجيب خوابم ميومد!
چشمامو ماليدم و به سختي پتو رو زدم كنار. بعد ، روي تختم نشستم: پا شدم مامان جون..پا شدم قربونت برم!
مامان بالاخره راضي شد:حالا شد..پا شو ببينم.برو يه دوش بگير خوابت بپره بعد بيا كمك من.
در حالي كه موهاي شلخته م رو با دستام مرتب ميكردم گفتم: مامان تو رو خدا اين مهمون جان كيه كه به خاطرش بايد بي خواب شم؟!
مامانم گفت: يه فاميل دور ديگه.فاميل دور آدم اسمش رو خودشه…حالا خيلي كنجكاوي،از خودش بپرس.
به زور از روي تختم بلند شدم..با موهاي شلخته و يه چشم نيمه باز!! رفتم سمت حموم.اونقدر خوابم ميومد كه حد نداشت..طوري كه مغزم نميتونست به پاهام فرمان بده!
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: