دانلود داستان پيچيده در روزمرگينگي نودهشتيا
پيچيده در روزمرگينگي
(هانيه پروين)كاربر نودهشتيا
۰۹/۱۲/۹۹
ژانر : عاشقانه_ تراژدي
صفحه آرا: _Hadiseh_
طراح جلد: Aramis.R_G
ويراستار: هانيه پروين
تعداد صفحه:۲۲
تهيه شده در انجمن نودهشتيا
WWW.98IA3.IR
خلاصه:
دستان من هنوز براي نوازشِ سختيهايت اي دنيا، خيلي كوچكاند. پاهايم هنوز براي در چاله افتادنها بسيار ظريف و شكنندهاند. ميترسم… ميترسم دست و پايم كوتاهي كنند و من در آن مرداب سياه فرو روم. ژرفاي آن فرو رفتن كم نيست؛ شايد هم فرو ريزم!
اما وسعت مهري مرا خوهد ربود. وجودم را حل خود مينمايد. نوري به رويم ميتابد و من غرق در كُنه آن ميشوم ولي اقيانوسي اين نور را غرق ميكند! گوشهايم را گرفتم تا صدايش را نشنوم! چشمانم را بستم تا تلاطمهايش را نبينم. قلبم را سِحر كردم تا از سنگ شود!
فقط كاش اين آب غريق، پاك باشد…
مقدمه :
عشق،
الهي است.
اگر چيزي در زمين الهي باشد،
آن عشق است.
و عشق،
هر چيز ديگري را هم الهي ميكند.
عشق كيمياي حقيقي زندگي است؛
زيرا هر فلزي را به طلا تبديل ميكند.
در تمام فرهنگها به قصههايي از اين دست بر ميخوريم كه در آن،
كسي قورباغهاي را لمس ميكند و قورباغه به يك شاهزاده تبديل ميشود.
قورباغه منتظر آمدن عشق و دگرگون شدن خود بود!
عشق متحول ميكند؛
اين پيام تمام آن قصههاست.
قصهها زيبا هستند؛
نمادين و معنادار.
فقط عشق است كه حيوان را به انسان تبديل ميكند!
در غير اين صورت، تفاوتي ميان انسان و حيوان نيست.
تنها تفاوت ممكن، عشق است.
هرچه بيشتر با عشق و به عنوان عشق زندگي كنيد،
انسانيت بيشتري در شما متولد ميشود.
آن گاه فراتر از حيوانات و حتي انسانهاي ديگر ميشويد…
ديگر الهي ميشويد.
#راستمرد
هنوز چند ثانيه تا به نيمه رسيدن شب، راه داشتيم. كلاه سوييشرتم را تا نوك بيني تراشيدهام پايين كشيدم. مثل هميشه؛ خوش نداشتم اين سكانسهاي آخر، تصوير پس زمينهي مغزم بشود. صداي كوبيده شدن تن بيجان قطرات نحيف باران به روي لباسم، يقيناً مشمئز كنندهترين چيزي بود كه از اين شب به خاطر خواهم آورد. تلفن در جيبم لرزيد؛ بر خلاف مالكش كه از سرما تن پوشِ رعشه به اندام داشت.
دانلود داستان پيچيده در روزمرگينكي
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: